-
رژه واژه ها
جمعه 8 بهمن 1389 15:14
حتی ماهی های مرده هم می توانند موافق رودخانه شنا کنند...
-
تا ابد سپید بمان و ساکت...
دوشنبه 4 بهمن 1389 19:14
سکوت کاغذ سپید را با سین سکوت شکستم همین...! مسخره ست نه؟ شکستن سکوت با سکوت اندودن سپید با سپید!
-
به خودت بیا نفهم...
سهشنبه 28 دی 1389 15:39
خیلی ها...خیلی وقت ها...خیلی چیزها را... نمی فهمند...نمی توانند بفهمند...نباید بفهمند...
-
سخته!
دوشنبه 27 دی 1389 09:22
یه چیزی گیر کرده ته گلوم می خوام بنویسمش اما نمی شه...
-
مسئله این است...
سهشنبه 21 دی 1389 20:52
کسی که تو را برای خود می خواهد، تو را هلاک می کند... و کسی که تو را برای خودت می خواهد، خود را هلاک می کند... هر دو ناپسند است... اکنون...راه سومی هست!؟
-
هرچند اینجا رو نمی خونه!
دوشنبه 20 دی 1389 22:16
-
همچین آدمیه!
دوشنبه 20 دی 1389 22:12
می گه : اصلی ترین ناراحتی فکری من وضعیت مملکته...وگرنه من که آدم شادی ام.این ها ناراحتم می کنه!!! پ.ن: نمردیم و معنی شاد بودن رو هم فهمیدیم!!
-
MUSTACHE
شنبه 18 دی 1389 22:31
نمی دونم چرا سرعت رشد سبیل هام به اندازه سرعت رشد لوبیای سحر آمیزِ!! کم کم باید به فکر ریش تراش باشم!
-
نباشی کل این دنیا،واسم قد یه تابوتِ...
جمعه 17 دی 1389 21:44
تو نباشی نه آسِمان به زمین میرسَد و نه زمین از حَرکت میایستَد فقط... برکتابهای ِنخواندهی ِدانشگاهَم، شعرهای ِدفترم، افکار ِپریشانم، اشکهایِ چشمانَم، و زخمهای ِدلَم اضافه میشود!
-
؟
سهشنبه 14 دی 1389 01:19
با این جهنم درونم... کجا می توانم برم؟ چه کسی به فکر ابداع تو افتاد لعنتی؟! مایاکوفسکی!
-
خانه سیاه است!
سهشنبه 14 دی 1389 01:13
احمد شاملو تو مقدمه جلد اول کتاب کوچه سال 57 گفته : روزگار سیاهی در پیش داریم ...حداقل سه نسل از ما تباه خواهند شد...
-
تقلب کار خوبی نیست!
سهشنبه 14 دی 1389 01:09
واسه امتحان دیروزم داخل یه برگه A4 همه ی الگوریتم های کتاب رو نوشتم!!! سر جلسه نمی تونستم خط خودمو بخونم!
-
هر دم ازین "فاک" بری می رسد...
جمعه 10 دی 1389 12:19
حیاط به این بزرگی ، موندم چرا این دو تا گربه هر شب زیر پنجره اتاق من به مسائل خصوصی - خانوادگیشون می رسن! هر دم ازین "فاک" بری می رسد...
-
منو صدااا کن!دیی
جمعه 10 دی 1389 12:06
دقت کردی؟ صدا کردن اسم بعضی ها خیلی به آدم حال میده. اینکه بعضی ها اسم آدم رو صدا کنن هم خیلی به آدم حال میده!
-
مثلا فراخ!
دوشنبه 6 دی 1389 15:38
به دنبال یک واژه هستم مترادف " گشاد " واژه ای که عمق فاجعه را بیان کند...
-
یا همون گه خوردن!
شنبه 4 دی 1389 22:01
بعضیا آدمو به غلط کردن می ندازن... شما چطور؟!!
-
Love is
جمعه 3 دی 1389 20:37
من حواسم هست! و عشق یعنی اینکه تو ایمان داشته باشی که من حواسم هست!
-
که نیست...
جمعه 3 دی 1389 20:06
.... و آن لمس ساده ی دستی است که نیست...
-
!
پنجشنبه 2 دی 1389 18:09
زمستون اومده فصل مورد علاقه من... هوا بس ناجوانمردانه سرد است و این چیزا دیگه!
-
!
چهارشنبه 1 دی 1389 02:39
...بی خیال...باید صبور بود...
-
است؟!
دوشنبه 29 آذر 1389 22:37
تو از فکر ناراحت شدن من و من از ترس ناراحت شدن تو ناراحت می شویم و این یکی از عاشقانه های ناب ما...
-
به هر موجی...
جمعه 26 آذر 1389 13:11
به دریا شکوه بردم از شب دشت وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت به هر موجی که می گفتم غم خویش سری می زد به سنگ و بازمی گشت...! فریدون مشیری
-
جمعه...چرا تلخ و بی حوصله؟!
جمعه 26 آذر 1389 12:47
جمعه هایی که آدم ساعت هشت صبح به دلایل نامعلوم از خواب می پرد لذت می برم . وقت بیشتری داری برای نرسیدن به ساعت پنج بعد ازظهر و غروبهای دلگیر که خدا به نظر من آن را برای حالگیری جماعت هبوط کرده طراحی کرده و احتمالاْ عزراییل هم مهندس ناظرش بوده ...!!! نمی دانم این ساعتهار ا چطوری پر کنم ... بزنم بیرون ... یا...!!!
-
connection
دوشنبه 22 آذر 1389 19:05
ما دو تا دیگه افکارمون به چشامون وابسته شده...
-
Addict
پنجشنبه 18 آذر 1389 22:09
معتاد شده ام به خیال فکر که نمی کنم بدنم دردش می آید فکرم خوابش می گیرد و می روم در کابوس... پ.ن:معتاد شده ام به خیالت ...
-
این روزهای باطله...
سهشنبه 16 آذر 1389 20:01
آدم گاهی بهانه اش را برای زندگی کردن از یاد می برد ... گاهی فراموش می کند که به چه امیدی صبحها چشمانش را باز می کند ...
-
Pain
شنبه 13 آذر 1389 20:22
فکرم درد می کنه...!
-
!I am a fish
پنجشنبه 11 آذر 1389 19:19
به لطف مادر عزیز،دیگه خطر خفه شدن در دریا بنده و بقیه اعضای خانواده رو تهدید نمی کنه! موندم اگه خدا ماهی خلق نمی کرد،سه رو در هفته می خواستیم چی بخوریم؟؟ آب شش درآوردیم دیگه!
-
:)
دوشنبه 8 آذر 1389 21:48
لبخند زدن به زندگی سخته ولی شدنیه...!
-
...
شنبه 6 آذر 1389 22:19
شباهتت با خدایم را می بینی؟ برای دیدنْ بوسیدنْ و ستایش هر دو سر به سوی آسمان کشیده و روی انگشتان پاهای نحیفم قد ـ بُلند ـ می کنم!