مگر اسفندیاری
رستمی
از خاک برخیزد
که این دل مرده شهر مردمانش سنگ را
زان خواب جادویی برانگیزد
آینه که باشد
فراموش نمی کنی
بیست سالگیت
دو چین عمیق است روی پیشانیت
که وقتی می خندی هم
اخم می کنند...
منبع: ؟
من بودم
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را
از شعرهایم نشان می داد!!
....... کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد
منبع:؟
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمی رسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده...
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
ـ زنی
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش ـ
تو را دوست می داشت
می بینی
عشق همیشه
جاودانگی میاورد
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران!
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد...
شب، التهاب، عشق، غزل، نقطه چین
نامه، جواب، عشق، غزل، نقطه چین
سیگار، گریه، خاطره، آب، قرص
آتش، عذاب، عشق، غزل، نقطه چین
باران، حیات، کوچه، خیابان، سکوت
روز، اضطراب، عشق، غزل، نقطه چین
بد، خوب، زشت، مرگ، خدا، زندگی
پایان، سراب، عشق، غزل، نقطه چین
ساحل، غروب، خسته، خیانت، دروغ
شاعر، طناب، عشق، غزل، .......
فکر می کردم آدم ها همانطور که آمده اند، می روند.نمی دانستم که نمی روند. می مانند.
ردشان می ماند. حتی اگر همه چیزشان را با خوشان بردارند و بروند...
فریبا وفی
A mind all logic is like a knife all blade.It makes the hand bleed"
" .that uses it
«Rabindranath Tagore»
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که می گفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و بازمی گشت...!
فریدون مشیری