فریاد خاموش

سکوت، فریادی‌ست که غصه اش شده است ...

فریاد خاموش

سکوت، فریادی‌ست که غصه اش شده است ...

:(


عمیقا خسته ام...به طرزی وحشتناک...آنقدر که دلم می خواهد یک مدت مدیدی بگذارم و کلا از این دوروبر ها بروم به جایی که پیدایم هم نشود...نمی دانم این خستگی از کجا دارد نشات می گیرد. از آدم هایی که دوروبرم را گرفته اند...از رفاقت هایی که دارد آرام آرام بوی ادرار مرده می گیرد...از نگاه هایی که آدم ها به هم می کنند...از حریص بودن چشم ها...از دورغ های ریز و درشت...از هزار و یک چیزی که یادش هم آدم را متهوع می کند...

من فقط عمیقا خسته ام...!!!

عربا چجوری با هم می حرفن آخه؟!!


می خواستم یه متنی رو که تو گودر خونده بودم واسه یکی اس ام اس کنم

از اونجاییکه گوشیم فارسی نداره و عربیه، متنش اینجوری شد:

من نمی دانم این دلتنکی دلتنکی که می کویند جیست

همین حس مبهم نفس کیری

که دامن کیرمان می شود

وقتی جیزی را

کسی را

جایی جا کذاشته ایم

همان دلتنکی ست؟!‏


دیگه کلا بی خیال شدم!!‏

داداشه هم نشسته ببینه چی گیرش میاد!!


مادربزرگم نشسته داره با نهایت دقت و جدیت سه تا دونه انگشترش رو بین ۲۲ عدد نوه تقسیم

می کنه!!

Reading


ـ ماشین و یه خورده بیار جلوتر!

دو سه متر جا به جا می کنم ماشینو!

ـ این یه خورده اس؟!!

+ درست صحبت کن، من عضو کارتـیـنگـم هااا!

ـ فعلا که عضو ریــدیـــنـگــی!

مسئله چیه؟!


نکند من، مرده ام؟!

نکند، من مرده ام!!

آقامون هایده!


منم و وحشت تردید یه عشق...

سطح انحراف مغز بنده!!


بابام به یه آقایی تو خیابون: آقا ببخشید، چیزِ مارال می دونی کجاس؟!!

آقاهه: اولین کوچه سمت چپ! |:


پ.ن: البته منظورش هتل مارال بود!