فریاد خاموش

سکوت، فریادی‌ست که غصه اش شده است ...

فریاد خاموش

سکوت، فریادی‌ست که غصه اش شده است ...

روزای خوب

گاهی اوقات زندگی چقد قشنگ می شه ...

مهربونی

بعضی وقتا از آهنگایی لذت می برم که خودمو هم متعجب می کنه!
آهنگ مهربونی از حسن فدائیان!

هیچ چیز تضمین ندارد!

عشق ابدی فقط حرف است!
پیش می‌آید که آدم خیلی خاطر کسی را بخواهد ... اما همیشه وقتی فکر می‌کند که دلش سخت پیش یکی گرفتار است، یک دفعه، یک جایی، می‌بیند که دلش، تهِ دلش، برای یکی دیگر هم می‌لرزد ...
اگر با وفا باشد دلش را خفه می‌کند و تا آخر عمر حسرت آن دل‌لرزه برایش می‌ماند.
اگر بی‌وفا باشد می‌‍ لغزد و تمام عمرش عذاب گناه، بر دلش می‌ماند! هیچ‌کس حکمتش را نمی داند!
حالا با خود آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را ...
یکی را باید انتخاب کند ... فرار ندارد!
حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم خیلی هم فرقی ندارد!
هر دوتایش یک جای دل آدم را می‌سوزاند ...

فقط یک احساس برای آدم می‌ماند، این که : " کاش آن یکی راه را انتخاب می کرد ..."


شاهدخت سرزمین ابدی | آرش حجازی

به همین سادگی!

چرخ دنده ها ...

اودیپ/ آندره ژید


هرگاه رد پای کسی را که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم، به خودم رسیدم.

چرا که نبودی

چرا ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ،
ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ
ﺭﺍﺣﺖﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﻤﺎﺩ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﻣﯽﺁﻭَﺭﺩ
ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﯾﺦ ‌ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﮔﺮﻣﯽِ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻩ ﻗﻨﺪﯾﻞِ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ
ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﭼﺮﺍﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ

ﻣﺎﻣﻮﺕﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﻣﯽﺁﻭَﺭﺩ.


"ﻟﯿﻼ ﮐﺮﺩﺑﭽﻪ"

درخت زیباى من ...

دیگر به راستی می دانم که درد یعنی چه. درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد، دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد. 

ژوزه مائوروده واسکونسلوس

زندگی شاید همین باشد ...

+ زندگیت چه جوری می گذره؟
- روزی چند بار له می شم!
+ چرا؟! مگه چیکار می کنی؟
- هی یادم میاد. همین!

حتا اگه شدتش کم باشه!

گاهی اوقات آدما تو زندگیشون، فقط نیاز به شوک دارن!

اگر می شد ...

بر شانه های تو

می‌شد اگر سری بگذارم

وین بغض درد را

از تنگنای سینه برآرم

به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بارِ این مصیبتِ سنگین

آسوده ام کند ...


"فریدون مشیری"

بلانسبت مثل این زنهای بیتربیت توی فیلم های خارجی!

(دوستان محترم، عزیزان، لطفا عجله نکنین، صف رو به هم نزنین، دوست عزیز با شمام چرا شلوغ می کنی؟ به همتون میرسه. یکی یکی به نوبت ...)


+ حکایت هر شب من با پشه ها

آیه‌ش هم نازل شده!

دوس‌پسر خوب، دوس‌پسریِ که وقتی بهش می گی "دلم گرفته" بگه همین الان آماده شو بیام دنبالت!

اسمس!

محبت‌ها و مهربونیاشو نگه دار
ناراحتیا و دلخوریاشو پاک کن!

اینم یه جورشه خب

فکر کن پاشم برم سر قرار بعد برگردم بهش بگم (ببخشید که موهامو شونه نکردم، وقت نشد)

فقط بخنده

رو دوش زمین، سنگینی می‌کنم

منو با خودم تنها نذار ...

ای کاش چهره ی هر کس به اندازه ی دلش زیبا بود...

 هر شب، طولانی ترین شب سال است، برای من،

وقتی تو نیستی...

عنوان ندارد!

+ عینک اذیتت نمی‌کنه؟
- انقد بم نزدیکه، گاهی یادم می‌ره وجود داره!

فک می‌کنم آدمای تو زندگیمون‌م همینن! انقد بهمون نزدیکن که گاهی نمی‌بینیم‌شون! به چشم نمیان! اما اگه نباشن، از قدرت بیناییمون کم می‌شه ...‏

یه دنیا از تو ممنونم، برای این همه شادی!

گاهی اتفاقای کوچیک زندگی، باعث آشنایی با آدمی می‌شه که جایگاه بزرگی تو زندگیت پیدا می‌کنه

آدمی که روز تولدش، بهانه ای می‌شه که برای وجودش تو زندگیت، خدارو شکر کنی

آدمی که حضورش گاهی پررنگه و گاهی کمرنگ، اما حضورش تو قلبت همیشه پررنگه

آدمی که تاثیرش تو زندگیت، خیلی بیشتر از مدت دوستیتونِ

آدمی که چیزای زیادی ازش یاد گرفتی، بی‌اونکه خودش بدونه

آدمی که هروقت چشمت به متن زیبایی می‌خوره، یادش میفتی

آدمی که با وجودش، به محدودیت کلمات پی می‌بری

آدمی که فکر کردن بهش، باعث از بین رفتن ناراحتیات می‌شه

آدمی که طبق یک قانون ناگفته، هیچوقت باهم قهر نمی‌کنید

گاهی، از آدما بخاطر بودنشون تو زندگیتون تشکر کنید

ممنونم که هستی ...


پ.ن: این متن قرار نبود انقدر کلیشه ای، ساده و به قول یکی از دوستان، یادآور وبلاگ فنچ های 14 ساله باشه! به هر روی (!!) از دل برآمد، پس مجبور است بر دل نِشیند!

تو حضورت حادثه است ...‏

حضورت تو دنیا، خودش یه اتفاق خاصه ...